- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما مانده ایم و جانی، در دست غم بمانده از عمر بیش رفته، از صبر کم بمانده
2 در دل شرر فتاده بر مغز تف رسیده از روی آب رفته در دیده نم بمانده
3 از سر گذشت کردون سر برخط حوادث نالان و اشک ریزان همچون قلم بمانده
4 با این دو روزه هستی، بنشسته تن ولیکن از لذت فراغت دل با عدم بمانده
5 کاری چو گنج قارون، رخ در نشیب داده دردی چو کوه قارن، ثابت قدم بمانده
6 دست که چید گلها، از شاخ شادمانی امروز تا ببازد، در خار غم بمانده
7 الا دو دم نمانده از تف عمر با ما صد داغ و درد حسرت با آن دو دم بمانده
8 روزی بقای عالم در شب فتاد و آنگه امید را دماغی بربوک هم بمانده
9 گیتی نمای طبعت، زنگار خورد اثیرا در بند مرد زنگی از طوس و جم بمانده