-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظاره چه میآیی در حلقه بیداری گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری
2 در حلقه سر اندرکن دل را تو قویتر کن شاهی است تو باور کن بر کرسی جباری
3 تا بازرهی زان دم تا مست شوی هر دم گاهی ز لب لعلش گاهی ز می ناری
4 بگشای دهانت را خاشاک مجو در می خاشاک کجا باشد در ساغر هشیاری
5 ای خواجه چرا جویی دلداری از آن جانان بس نیست رخ خوبش دلجویی و دلداری
6 دی نامه او خواندم در قصه بیخویشی بنوشتم از عالم صد نامه بیزاری
7 نقش تو چو نقش من رخ بر رخ خود کردهست با ما غم دل گویی یا قصه جان آری
8 من با صنم معنی تن جامه برون کردم چون عشق بزد آتش در پرده ستاری
9 در رنگ رخم عشقش چون عکس جمالش دید افتاد به پایم عشق در عذر گنه کاری
10 شمس الحق تبریزی آیی و نبینندت زیرا که چو جان آیی بیرنگ صباواری