وزآن از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 255

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

وزآن پس بدو گفت قارن که شاه

1 وزآن پس بدو گفت قارن که شاه ببخشود و بگذشت از تو گناه

2 نگر تا چه مایه نمودی گزند بجای نیاگان شاه بلند

3 چو پاداش، آمرزش آمد پدید ز فرمان او سر نباید کشید

4 از این پس چنین رو که فرمود شاه تو آسان بمانی و خشنود شاه

5 چو بندی کمر پیش و فرمان کنی چنانچون بفرمایدت آن کنی

6 تو را مایه ی شهریاری دهد سرافرازی و کامگاری دهد

7 چو خشنود باشد ز تو شهریار کند پیش تو بندگی روزگار

8 بدو گفت کوش: ای سرافراز مرد چو شاه همایون مرا زنده کرد

9 نه من شیر سگ خوردم و گوشت گرگ که گردن بپیچم ز شاه بزرگ

10 گر آن نیکویها ندانم نهان سزاوار کشتن منم در جهان

11 وزآن پس به خوردن کشیدند دست شب و روز با رامش و می به دست

12 سپهدار قارن در ایوان خویش سرایی سزاوار مهمان خویش

13 بیاراست مانند باغ ارم همه راست کرد اندر او بیش و کم

14 زنان شبستان او را همه بدو بازبخشید شاه رمه

15 نگهداشت قارن همه کار او خور و خواب و پوشش سزاوار او

16 بتان را ز پیشش بیاراستی بدو دادی او را که او خواستی

17 بدان سان همی داشت او را بناز به بگماز و خوبان بربط نواز

18 که یک روز ننشست بر دلش گرد نه بر رویش آمد دم باد سرد

عکس نوشته
کامنت
comment