- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وز آن جا سوی شهر خمدان کشید همی برتر از خویشتن کس ندید
2 یکی شیر دل مرد را پیش خواند ز کار فریدون فراوان بخواند
3 به درگاه او رفت بایدت، گفت یکی بر رسیدن ز راز نهفت
4 سپاهش بدیدن که چند است و چون هم از دیدنِ خود، هم از رهنمون
5 ببین تا فریدون چه دارد به دل چه کرده ست با آن سپاه خجل
6 اگر سوی ما دارد آهنگ شاه تو آهنگ ما کن نهانی به راه
7 بدادش ز دیبا و دینار چند فرستاده شد بر ستور نوند