1 یکدل چه کند، هزار جانبازی کرد خون گشت زدرد تو ودمسازی کرد
2 بسیار بکوشید، نهان داشت غمت بوی جگر سوخته، غمازی کرد
1 رمیده جان سعادت رجوع یافت بقالب بدست بوس قدومش گشاده گرد بقا. لب
2 نهاده گوهر اجرام چرخ در دهن مه ز بهر مژده چو بر زد سراز پس تتقق شب
1 سنبل بدمید از گل آن سر و صنوبر آباد صنوبر به چنان سنبل نوبر
2 از غیرت آن گل سرانگشت گزان ورد در سایه آن سر و برخسار دوان خور
1 چو شب وقایه برانداخت، از رخ گردون نهاد کام، عروس افق ز حجله برون
2 هلال پرده ی هاله بسوخت چون لیلی خروس پرده ی ناله بساخت چون مجنون