- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
2 چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد
3 وان جمله چشمها شده حیران چشم او کان چشمشان بصارت نو از چه راه داد
4 گفتم به آسمان که چنین ماه دیدهای سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
5 اکنون ببند دو لب و آن چشم برگشا دیگر سخن مگوی اگر هست اتحاد