- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز خاک قَدَمَت باد خبر میآرد سرمه را دیده کجا پیش نظر میآرد
2 باد صدبار سر زلف تو را جانب رخ میبرد تا که شبی را به سحر میآرد
3 هر معمّا که به صد خون جگر گفت دلم اشک میآید و چون آب به در میآرد
4 پا منه بر سرِ آن رهگذر ای دل گستاخ سروِ ما را چو از این راه گذر میآرد
5 هر شبی اشک خیالی ز ره دریا بار پیش کش نزد خیال تو گهر میآرد