1 تا زلف تو دلم را پا بستهٔ بلا کرد سرو قدت به شوخی صد فتنه در هوا کرد
2 روزی که عاشقان را تقسیم رزق کردند رخسار زرد و غم را عشق تو زآن ما کرد
3 تنها سگ درت را من نیستم دعاگو هر کاو شیند روزی دشنام او دعا کرد
4 هرچند راند خورشید از پیش صبحدم را چون صبح داشت صدقی باز آمد و صفا کرد
5 از دست غم خیالی بیگانه گشت از خویش یارب غم بتان را با ما که آشنا کرد؟
دیدگاهها **