1 تا خیال روی او در آب دیده دیده ایم در هوایش همچو دیده سو به سو گردیده ایم
2 نقشبندی می کند هر دم خیالش درنظر این چنین نقشی ندیدستیم و هم نشنیده ایم
3 شاه ما گوشه نشینان دوست می دارد از آن با خیالش خلوتی در گوشه ای بگزیده ایم
4 بلبل مستیم و در گلشن نوائی می زنیم تا گلی از گلستان وصل جانان دیده ایم
5 زاهد بیچارهٔ مسکین به عمر خود ندید آنچه ما از جرعه ای جام شرابی دیده ایم
6 ما لب خود را به آب زندگانی شسته ایم تا لب جامی به کام جان خود بوسیده ایم
7 نعمت الله ساقی و ما عاشقان باده نوش عاشقانه جام می شادی او نوشیده ایم