- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نزند آفتاب خیمه نور جلال حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
2 از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار خانه نشستن کنون هست وبال وبال
3 تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت خون هزاران شفق طلعت او را حلال
4 چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین صورت او چون قمر قامت من چون هلال
5 عرضه کند هر دمی ساغر جام بقا شیشه شده من ز لطف ساغر او مال مال
6 چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست گفت که با روی من شب بود اینک محال
7 تا که کبود است صبح روز بود در گمان چونک بشد نیم روز نیست دگر قیل و قال
8 تیز نظر کن تو نیز در رخ خورشید جان وز نظر من نگر تا تو ببینی جمال
9 در لمع قرص او صورت شه شمس دین زینت تبریز کوست سعد مبارک به فال