- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کافر چشمت ز مژه عزم سپه کرد بر خون دلم غمزهٔ تو چشم سیه کرد
2 این دل که کمین داشت بدآن چشم تو عمری خم زد به فن ابروی تو تا چشم نگه کرد
3 مسکین دلم ار خطّ تو را مشگ ختا گفت دیوانه وشی بود خطا گفت و تبه کرد
4 این نکته نشد روشنم از ماه که آخر چندین که به رخسار تو زد لاف چه مه کرد
5 از راه وفایت به جفا روی نتابم زاین مرتبه چون عشق توام روی به ره کرد
6 زآن گونه تو را قصد خیالی ست که گویی اظهار هواداریِ تو کرد گنه کرد