- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد سوختم سر تا قدم پیدا و پنهان دیده شد
2 سبز خطش بر نگین لعل تا بر زد قدم از خضر پی بر کنار آب حیوان دیده شد
3 می شود از پرتو رخسار مهرافروز تو دیده ها روشن، مگر خورشید تابان دیده شد
4 زآمد و رفت خیال قامت زیبای او جلوه گاه ناز آن سرو خرامان دیده شد
5 از پی نظاره گلبرگ رویت، یک به یک قطره های اشک من بر نوک مژگان دیده شد
6 تا بدیدم در لبش، خون دل از چشمم بریخت یاغی خونی که رفت آن مسلمان دیده شد
7 چشم خسرو بود و روی او حکایت مختصر گر به چشم خود کسی را صورت جان دیده شد