تا یوسفش چاکی چو گل در جیب از اهلی شیرازی غزل 598

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد

1 تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد

2 اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد تا تیغ غیرت سر نزد کس قابل کشتن نشد

3 سرو از سجود قامتت سجاده بر آب افکند کاین طاعتش حاصل کسی بی پاکی دامن نشد

4 ننهاد گنج دوستی جز در دل ما عشق تو آری فلک هم بی غرض با اهل دل دشمن نشد

5 پیدا نشد مغز طرب در استخوان هر گر مرا تا مرهم پیکان او در استخوان من نشد

6 نگذاردم غیرت که دم چون غنچه از داغت زنم زان آتش پنهان من بر هیچکس روشن نشد

7 از آه اهلی کس نشد واقف ز چاک سینه اش تا از درونش دودِ دل بیرون به صد روزن نشد

عکس نوشته
کامنت
comment