- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد
2 اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد تا تیغ غیرت سر نزد کس قابل کشتن نشد
3 سرو از سجود قامتت سجاده بر آب افکند کاین طاعتش حاصل کسی بی پاکی دامن نشد
4 ننهاد گنج دوستی جز در دل ما عشق تو آری فلک هم بی غرض با اهل دل دشمن نشد
5 پیدا نشد مغز طرب در استخوان هر گر مرا تا مرهم پیکان او در استخوان من نشد
6 نگذاردم غیرت که دم چون غنچه از داغت زنم زان آتش پنهان من بر هیچکس روشن نشد
7 از آه اهلی کس نشد واقف ز چاک سینه اش تا از درونش دودِ دل بیرون به صد روزن نشد