-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد قوت دل ریشم همگی خون جگر شد
2 گلگون شده بد روی من از اشک عقیقی از خاک درت کاه رخم باز چو زر شد
3 صاحب نظری هست مسلم به من، ای جان کز خاک کف پای توام کحل بصر شد
4 هر سر که نشد خاک در دوست، به معنی در راه یقین سرمه ارباب نظر شد
5 تا گشت پریشان سر زلفت چو دل من دیوانگیم در همه شهر سمر شد
6 خسرو، اگر آن لعل تو خواهد، مکنش عیب چون قسمت طوطی سخنم گوی شکر شد