1 تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج تا زردبود چون رخ مهجوران آبی
1 ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
2 تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
1 دی ز لشکر گه آمد آن دلبر صد ره سبز باز کرد از بر
2 راست گفتی بر آمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر
1 دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست
2 با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست