تا بر رخ تو نظر فکندم از عطار نیشابوری غزل 504

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

تا بر رخ تو نظر فکندم

1 تا بر رخ تو نظر فکندم بنیاد وجود برفکندم

2 مرغی بودم به دست سلطان از دست تو بال و پر فکندم

3 هرچیز که داشتم تر و خشک از اشک به آب در فکندم

4 دل سوخته بر بلا نهادم جان شیفته برخطر فکندم

5 تا خاک در تو تاج کردم بر خاک تو تاج در فکندم

6 تا ناوک غمزهٔ تو دیدم از ناوک تو سپر فکندم

7 خود را چو قلم ز عشق خطت هر روز هزار سر فکندم

8 تا من سخن رخ تو گفتم بس تاب که در قمر فکندم

9 تا من صفت لب تو کردم بس سوز که در شکر فکندم

10 بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب در خرمن خشک و تر فکندم

11 از حلقهٔ آسمان قمر را بی چهرهٔ تو به در فکندم

12 همتای تو در جهان ندیدم چندان که همی نظر فکندم

13 با چهره و با سرشک عطار عمری است که سیم و زر فکندم

عکس نوشته
کامنت
comment