1 تا شدم چشم آشنا با روی تو چشمه ها از من روان شد سوی تو
2 بس که مویت در خیال من نشست در خیالم کین منم با موی تو
3 عاشق روی توام کز بس صفا روی توان دیدن اندر روی تو
4 من کجا خسپم که از فریاد من شب نمی خسپد کسی در کوی تو
5 گفتیم بی روی من در گل مبین چون کنم، می آیدم زو بوی تو
6 نفگنی در گردنم دستی که نیست این کمان را طاقت بازوی تو
7 سر به زانو مانده ام از دامنت تا چرا بوسد سر زانوی تو
8 بنده خسرو از سر جان خواستت تا نشیند ساعتی پهلوی تو
دیدگاهها **