تا که سودای خیالش از شاه نعمت‌الله ولی غزل 435

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت

1 تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

2 در هوایش چون بنفشه ما ز پا افتاده ایم نرگسش عین عنایت از سر ما وا گرفت

3 چشم ما بر پردهٔ دیده خیالش نقش بست خوش نگاری لاجرم در دیدهٔ ما جا گرفت

4 روضهٔ رضوان نجوید میل جنت کی کند هر که در میخانهٔ ما همچو ما مأوا گرفت

5 ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ایم گرد و خاک آن در او ، دامَن ما را گرفت

6 آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود لاجرم از آب چشم ما جهان دریا گرفت

7 سید ما گر جفائی می کند ما بنده ایم بندگان را کی رسد بر شاه بی همتا گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment