- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهانی به خواب خوشست و من از غم به بیداری خورد هر کس آب خوش دل من به خونخواری
2 شب از غم بود صد سالم همه شب ز غم ناله نباشد چنین حالم گرم دل کند یاری
3 گو کنم چو کم کاری هوای چون تو یاری جفا کن کنون باری که میرم به دشواری
4 زدی غمزه و هر دم نمایی رخ و لب هم چه بخشی کنون مرهم که زخمی زدی کاری
5 چو بر کنگرش جو جو ترا جلوه باید نو رگ جانم ببرد خسرو کمندت به دست آری