عرق ناکرده پاک، از محفل از واعظ قزوینی غزل 68

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ما

1 عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ما درین گلشن سبکتر خاست از شبنم بهار ما

2 بروی سخت ما گفتار ناصح برنمی آید صدا را سرمه برگرداند از خود کوهسار ما

3 نمی آید ز ما اظهار هستی پیش کس کردن بزور آیینه از دست نفس گیرد غبار ما

4 بدستش رنگ خون خویشتن میخواستم، اما حنا کی دست برمیدارد از دست نگار ما؟

5 به رنگ لاله، سودای تو ما را کرد صحرائی خیال چهره ات شد آتش جوش بهار ما

6 پناه از خصم تا بردیم سوی خاکساریها بگرد ما نمی گردد کسی غیر از حصار ما

7 شب مرگست، روز عشرت ما بی کسان واعظ بدل دارد چراغان از شرر سنگ مزار ما

عکس نوشته
کامنت
comment