- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دو کانِ گزیده به چنگ آمدش که زرّ گرامی چو سنگ آمدش
2 یکی کان ازآن سوی شهر سوان به دو هفته در زیر ریگ روان
3 کشیده به عیذاب و مرز حبش چنان گوهر پاک خورشیدفش
4 به راهی که گر تیر برداشتی چنان راه بیراه بگذاشتی
5 نه آباد جایی و نه چاهی بر آب همه ریگ جوشیده از آفتاب
6 به نزد سَکِمّاسَه کان دگر که زرّی ندیدی از آن پاکتر
7 چو از روبله بگذری هفت روز پدید آمد آن کان گیتی فروز
8 چنین تا به مرز سیاهان زفت زبانه کشیده ست زرّ، ای شگفت
9 نپرّد در آن راه پرّان عقاب ز بی آبی و تابش آفتاب
10 همه گنجها زیر رنج اندر است همه شادکامی به گنج اندر است
11 یکی خاربن در همه مرز و بوم نیابی ز ریگ روان و سموم
12 به گاه بهاران و گاه خزان همی گنجها را ببالید از آن
13 چو خودکامه از باختر بازگشت سراسر جهان زو پُر آواز گشت