- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو که گردد تافته خورشید و ماهت روشن از هر دو
2 ببندند ار کمر نیشکر و نی پیش بالایت تو بنما قامت خویش و کمرها بشکن از هر دو
3 ز جان و دل چو یادت می کنم، دارم عجب از وی که جان و دل ز یک دیگر به رشکند و من از هر دو
4 کشیدند آن دو لب فتوای خط همچون مسلمانان بلا بنگر که تعلیم تو چون گشت این فن از هر دو
5 ببین، ای یوسف جان، گریه ز آن دو چشم یعقوبی که غرق خون و خوناب است یک پیراهن از هر دو
6 دو همدم می دهد پندم، ولی چون من گرفتارم به حق دوستی نزدیک من به دشمن از هر دو
7 عمارتهای عمر و عقل چون شد بی خلل از وی بیا زود، ای اجل، بنیاد هستی بر کن از هر دو
8 مرا منمای دو عالم جزای طاعت، ای زاهد که من کردم گریبان چاک و چیدم دامن از هر دو
9 اگر از عشق لافد مرد و نامرد و بنازد پر سر مردان که خسرو مردتر باشد از آن هر دو