1 از رهی روی بگردان و برو دامن مهر بر افشان و برو
2 مکن آن عشق، ز سر تازه بپای مبر آن عهد به پایان و برو
3 که تو را گفت که سرگردان باد کزفلان روی بگردان و برو
4 سر بزن خسته دلان را مگذار هم چنین بی سروسامان و برو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 طفل نه ای چند از این، دایه نا مهربان گاه قماط بهار گه کفن مهرگان
2 مایه ی بوئی نماند زلف شب انس را زانکه فرو شست از آن سیل سحر مشکبان
1 فارغ شد از محارق کدورت صفای ملک صافی شد از غبار حوادث هوای ملک
2 دید از سعود تارک کیوان فرود خویش بر هر قدم گهی که بیاسود پای ملک
1 ای عید ملک و ملت عیدت خجسته باد عالم بسعی تیغ تو از فتنه رسته باد
2 چابک رکاب عمر تو تا منزل ابد بر تیز کام ابلق مدت نشسته باد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به