1 ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود نبود عجب گر دل او آهنین بود
2 ماییم و خوابهای پریشان تمام شب خوش وقت آنکه با چو تویی همنشین بود
3 تیغم نه بر قفا، به گلو زن که گاه مرگ رویم به سوی تو، نه به روی زمین بود
4 پیرایه گلو بود از دست دوست تیغ وان خون کزو چکد علم آستین بود
5 گر بنده کشتنیست مشو رویش، ای رقیب چون خواب صبح در سر آن نازنین بود
6 ای مست ناز، جرعه خود را به روی خاک مفگن که پای لغز بزرگان دین بود
7 ساقی، مرنج از من و رسواییم، از آنک دیوانه را شراب دهی هم چنین بود
8 زنارم، ای رفیق، خود این دم گسسته گیر گر بت همین بت است نهایت همین بود
9 فریاد عاشقان همه شب گرد کوی تو چون بانگ مؤذنان که به پاس پسین بود
10 شد جان صد هزار چو من در سر لبت آری، بلای مور و مگس انگبین بود
11 یارب، چگونه خواب کند آنکه، خسروا هر شب هزار یاربش اندر کمین بود
دیدگاهها **