به تودیع توجان میخواهد از شهریار گزیدهٔ غزلیات 71

به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ

1 به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ

2 ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

3 من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

4 تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

5 بروی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ

6 در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است تهی کن خرقه ام از تن که جان باید فدا حافظ

7 تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ

8 مگر دل می‌کنم از تو بیا مهمان به راه انداز که با حسرت وداعت می کنم حافظ خداحافظ

عکس نوشته
کامنت
comment