- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا تورا آرزوی همنفسی با من شد هر کجا همنفسی بود بمن دشمن شد
2 در علاج دل بیمار که چونشمع بسوخت سعی بسیار نمودیم و دوا کشتن شد
3 بسکه اندیشه خالت ز دل من سر زد آخر این تخم بلا در دل من خرمن شد
4 خلق را دوش گمان شد که مرا خانه بسوخت بسکه دود از جگر سوخته بر روزن شد
5 نیکبختان همه در گلشن مقصود شدند اهلی سوخته دل بود که در گلخن شد
6 اهلی که بود از سوز دل همچون چراغ افروخته تا ماند دور از شمع خود مسکین عجب دل مرده شد