- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت
2 دل هیچ به شیرینی جان میل نمی کرد مسکین سر آرایش جلاب دگر داشت
3 هنگام سحر خلق به محراب و دل من ز ابروی بتی روی به محراب دگر داشت
4 قربان شوم و چون نشوم، وای که آن چشم بر جان من از هر مژه قصاب دگر داشت
5 نالند به مهتاب سگان وین سگ شبگرد فریاد که فریاد زمهتاب دگر داشت
6 گشتم به نظر مست و نخفتم ته پایش جان از سکرات اجلم خواب دگر داشت
7 جان مژه ذوق ابدی داد به دل، زانک هر غمزه او ناوک پرتاب دگر داشت
8 زد صد گره سخت به دل بستگی من زلفش که به هر موشکن و تاب دگر داشت
9 نی داشت خبر از خود و نی از می و مجلس خسرو که خرابی ز می ناب دگر داشت