-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند حسرت برآن گروه که حسرت بنان کشند
2 کرمان آب گنده استاده زرند این زاهدان ک دست باب روان کشند
3 خلق زمانه اند پی دست برد هم دست آن کسان برند که پا ز میان کشند
4 درویش، قدر کشور امن و امان بدان شاهان سپاه هر طرف از بهر آن کشند
5 گردن بنه بفقر، که گردنکشان بحشر گردن بناز و نعمت این مفلسان کشند
6 ظالم ستم بخویش کند، زآنکه اهل زور زوری کنند چون بکمان، از کمان کشند
7 لب بسته ایم بسکه چو بادام، در جنون طفلان بسنگ هم، عجب از ما زبان کشند!
8 گردد مگر ضرور که مردان حق بخشم تیغ از نگاه کج برخ دشمنان کشند
9 واعظ چو خوش کناره گرفتی ز مال و جاه بنگر ترا مباد دگر در میان کشند