1 امروز میی در کف و یاری در پیش دستی بزن، از حدیث فردا مندیش
2 وآن روز، که چشم تر کنی، ای درویش در رحمت او نگر، نه در کرده خویش
1 هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
2 قبای روزگارش پروزی در آستین شاید ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد
1 وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
2 ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب
1 به بست کله سحابی بر آسمان کرم کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
2 بجای نامه رسید آفتاب در منقار همای صبح سعادت ز آشیان کرم