-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز روز شادی و امسال سال لاغ نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
2 آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
3 گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان سبزهست و لاله زار و چمن کوری کلاغ
4 با سیب انار گفت که شفتالویی بده گفت این هوس پزند همه منبلان راغ
5 شفتالوی مسیح به جان میتوان خرید جانی نه کز دلست ترقیش نه از دماغ
6 باغ و بهار هست رسول بهشت غیب بشنو که بر رسول نباشد به جز بلاغ
7 در آفتاب فضل گشا پر و بال نو کز پیش آفتاب برفتست میغ و ماغ
8 چندان شراب ریخت کنون ساقی ربیع مستسقیان خاک از این فیض کرده کاغ
9 خورشید ما مقیم حمل در بهار جان فارغ ز بهمنست و ز کانون زهی مساغ
10 سر همچنین بجنبان یعنی سر مرا خاریدن آرزوست ندارم بدو فراغ
11 امروز پایدار که برپاست ساقیی کبست خاک را و فلک را دو صد چراغ
12 گه آب مینماید و گه آتشی کز او دل داغ داغ بود و رهانیده شد ز داغ
13 غم چیغ چیغ کرد چو در چنگ گربه موش گو چیغ چیغ میکن و گو چاغ چاغ چاغ
14 آتش بزن به چرخه و پنبه دگر مریس گردن چو دوک گشت این حرف چون پناغ