امروز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1298

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

امروز روز شادی و امسال سال لاغ

1 امروز روز شادی و امسال سال لاغ نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ

2 آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل چشم من و تو روشن بی‌روی زشت زاغ

3 گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان سبزه‌ست و لاله زار و چمن کوری کلاغ

4 با سیب انار گفت که شفتالویی بده گفت این هوس پزند همه منبلان راغ

5 شفتالوی مسیح به جان می‌توان خرید جانی نه کز دلست ترقیش نه از دماغ

6 باغ و بهار هست رسول بهشت غیب بشنو که بر رسول نباشد به جز بلاغ

7 در آفتاب فضل گشا پر و بال نو کز پیش آفتاب برفتست میغ و ماغ

8 چندان شراب ریخت کنون ساقی ربیع مستسقیان خاک از این فیض کرده کاغ

9 خورشید ما مقیم حمل در بهار جان فارغ ز بهمنست و ز کانون زهی مساغ

10 سر همچنین بجنبان یعنی سر مرا خاریدن آرزوست ندارم بدو فراغ

11 امروز پایدار که برپاست ساقیی کبست خاک را و فلک را دو صد چراغ

12 گه آب می‌نماید و گه آتشی کز او دل داغ داغ بود و رهانیده شد ز داغ

13 غم چیغ چیغ کرد چو در چنگ گربه موش گو چیغ چیغ می‌کن و گو چاغ چاغ چاغ

14 آتش بزن به چرخه و پنبه دگر مریس گردن چو دوک گشت این حرف چون پناغ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر