1 امروز من و جام صبوحی در دست میافتم و میخیزم و میگردم مست
2 با سرو بلند خویش من مستم و پست من نیست شوم تا نبود جزوی هست
1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
1 جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم
2 آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد