امروز چنانم از جلال الدین محمد مولوی غزل 1487

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

امروز چنانم که خر از بار ندانم

1 امروز چنانم که خر از بار ندانم امروز چنانم که گل از خار ندانم

2 امروز مرا یار بدان حال ز سر برد با یار چنانم که خود از یار ندانم

3 دی باده مرا برد ز مستی به در یار امروز چه چاره که در از دار ندانم

4 از خوف و رجا پار دو پر داشت دل من امروز چنان شد که پر از پار ندانم

5 از چهره زار چو زرم بود شکایت رستم ز شکایت چو زر از زار ندانم

6 از کار جهان کور بود مردم عاشق اما نه چو من خود که کر از کار ندانم

7 جولاهه تردامن ما تار بدرید می گفت ز مستی که تر از تار ندانم

8 چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیست اسرار همی‌گویم و اسرار ندانم

9 مانند ترازو و گزم من که به بازار بازار همی‌سازم و بازار ندانم

10 در اصبع عشقم چو قلم بیخود و مضطر طومار نویسم من و طومار ندانم

عکس نوشته
کامنت
comment