-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا زلف تو همچو مار میپیچد جان بی دل و بی قرار میپیچد
2 دل بود بسی در انتظار تو در هر پیچی هزار میپیچد
3 زان میپیچم که تاج را چندین زلف تو کمندوار میپیچد
4 بس جان که ز پیچ حلقهٔ زلفت در حلقهٔ بی شمار میپیچد
5 بس دل که ز زلف تابدار تو چو زلف تو تابدار میپیچد
6 بس تن که ز بار عشق یک مویت بی روی تو زیر دار میپیچد
7 تو میگذری ز ناز بس فارغ و او بر سر دار زار میپیچد
8 هر دل که شکار زلف تو گردد جان میدهد و چو مار میپیچد
9 ترکانه و چست هندوی زلفت بس نادره در شکار میپیچد
10 هر دل که ز دام زلف تو بجهد زان چهرهٔ چون نگار میپیچد
11 چون میپیچد فرید بپذیرش زیرا که به اضطرار میپیچد