- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سویت جنبش هر نونهال ایمای ابرویی ز حرفت در چمن، هر غنچهای چشم سخنگویی
2 ز یاران هیچکس پهلونشین من نشد امشب به غیر از حرف آن بدخو، که با من داشت پهلویی
3 ز دردت، آنچنان بیتاب دارم همنشینان را که در پهلوی من بر خویش پیچد هر سر مویی
4 از آن رو چون رگ ابر از نگاهم گریه میبارد که دایم همچو برق ای آتشین خود، چین بر ابرویی
5 ز اسباب جهان واعظ ندارد خانهام چیزی به غیر از بستر پهلو و، جز بالین زانویی