1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 بشنو که لطیفۀ قشنگی است این است حقیقت اصلِ معنیش
2 در دستۀ شاحسین بنگر کان تُرک کفن فکنده در پیش
1 دیدم و گفتم نادیده اش انگار کنم دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
2 غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن من از این یاوه سُرایی ها بسیار کنم
1 سبزه نگر تازه به بار آمده صافی و پیوسته و روغن زده
2 سُرسُرۀ فصلِ بهاران بُوَد وز پی سُر خوردنِ یاران بُوَد
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته