- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دریا نمودند هر دو درنگ چنین تا در آمد منوچهر تنگ
2 خروش آمد از هر دو لشکر به کین بتوفید از آواز گردان زمین
3 دو لشکر خروشان بدان دشت خون همانا بود که از ستاره فزون
4 چهل روزشان رزم پیوسته بود در و دشت پر کشته و خسته بود
5 منوچهر و تور اندر آن تیره گرد بهم باز خوردند روز نبرد
6 به گردن برآورد گرز نیا بزد بر سر تورِ پُر کیمیا
7 تن پیلوارش درآمد به خاک سر و مغفر و جوشنش گشته چاک
8 دل سلم ز اندوهش آزرده شد غریوان بسوی سراپرده شد
9 همه شب همی با سران رای زد سرانگشت تشویر بر پای زد
10 که بر گردد از رزم و گیرد گریز مگر جان رهاند ز شمشیر تیز