- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست
2 آنکه گویند که برآب نهادست جهان مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
3 هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست
4 دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست
5 یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست
6 آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست
7 خاک بغداد به مرگ خلفا میگرید ورنه این شط روان چیست که در بغدادست
8 گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه مرو از راه که آن خون دل فرهادست
9 همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک چند روی چو گل وقامت چون شمشادست
10 خیمهٔ انس مزن بردر این کهنه رباط که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست
11 حاصلی نیست به جز غم ز جهان خواجو را شادی جان کسی کو ز جهان آزادست