1 تا دورم از آن دو زلف مشکین بتاب از آتش دل، ز دیده میریزم آب
2 اکنون چکنم که بخت برگشته من گفتار بنامه کرد و دیدار بخواب
1 امروز نشاطی است درافلاک و درارکان کز مهر گهر زای ارم شد حرم کان
2 و ز دیده شعاعی قمر از عارض شعری نوشیده زلالی خضر از چشمه حیوان
1 اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
2 وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
1 ایا چو ذات خرد جوهرت عدیم مثال نه نیک رفت که گفتم وجود نیست محال
2 بگفتمی که به مانی تو کز ضرورت لفظ عنان نطق نه پیچاندی بسوی و بال