تا چشم برندوزی از هرچه از عطار نیشابوری غزل 82

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است

1 تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است

2 در عشق درد خود را هرگز کران نبینی زیرا که عشق جانان دریای بی‌کران است

3 تا چند جویی آخر از جان نشان جانان در باز جان و دل را کین راه بی نشان است

4 تا کی ز هستی تو کز هستی تو باقی گر نیست بیش مویی صد کوه در میان است

5 هر جان که در ره آمد لاف یقین بسی زد لیکن نصیب جان زان پندار یا گمان است

6 اندیشه کن تو با خود تا در دو کون هرگز یک قطره آب تیره دریا کجا بدان است

7 رند شراب خواره، چون مست مست گردد گوید که هر دو عالم در حکم من روان است

8 لیکن چو باهش آید در خود کند نگاهی حالی خجل بماند داند که نه چنان است

9 عطار مست عشقی از عشق چند لافی گر طالبی فنا شو مطلوب بس عیان است

عکس نوشته
کامنت
comment