1 تا طره بدان روی دلارای افکند تا دل بخم زلف سمن سای افکند
2 بر دست گرفت عشوه و سر بکشید وین کار چو زلف خویش در پای افکند
1 ای نقشبند عالم جان اندرین جهان نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان
2 تو صورت جمالی لابل که گشته معنی آن که خود نبود صورتی روان
1 حبذا ای نسیم جان پرور وی مبارک پی خجسته ا ثر
2 ای زفر تو خاک دیبا پوش وی زدست تو آب جوشنگر