-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جهان لطیف طبعی که ز خود ملال دارد ز غم رخش چه گویم که دلم چه حال دارد
2 قدحی که جان زارم نه به یاد او بنوشد غم او حرام بادم دل اگر حلال دارد
3 به چمن که نسخه بُرد از دهن و رخش ندانم که درون غنچه خون است و گل انفعال دارد
4 گنهی چو آید از سر بنهم بر آستانش به امید آنکه روزی دو سه پایمال دارد
5 چه عجب اگر برم پی به حدایق میانش به معانی خیالی که همین خیال دارد