تا دست دهد روی چو خورشید از خیالی بخارایی غزل 315

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن

1 تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن

2 گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن

3 گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست هر فتنه که آید ز تو خواهیم کشیدن

4 ز آن روی به سر می رود اندر طلبت اشک کش آبله شد پای ز بسیار دویدن

5 ای اشک چو در دیده وطن کرد خیالش می باید از این مرحله بر آب چکیدن

6 زنهار به جایی که رخ اوست خیالی در ماه نبینی که نکو نیست دو دیدن

عکس نوشته
کامنت
comment