- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن
2 گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن
3 گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست هر فتنه که آید ز تو خواهیم کشیدن
4 ز آن روی به سر می رود اندر طلبت اشک کش آبله شد پای ز بسیار دویدن
5 ای اشک چو در دیده وطن کرد خیالش می باید از این مرحله بر آب چکیدن
6 زنهار به جایی که رخ اوست خیالی در ماه نبینی که نکو نیست دو دیدن