- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دل من راه جانان بازیافت گوهری در پردهٔ جان بازیافت
2 دل که ره میجست در وادی عشق خویش را گم کرد ره زان بازیافت
3 هر که از دشورای هستی برست آنچه مقصود است آسان بازیافت
4 یک شبی درتاخت دل مست و خراب راه آن زلف پریشان بازیافت
5 چون به تاریکی زلفش راه برد زنده گشت و آب حیوان بازیافت
6 آفتاب هر دو عالم آشکار زیر زلف دوست پنهان بازیافت
7 آنچه خلق از دامن آفاق جست او نهان سر در گریبان بازیافت
8 میندانم تا ز جان برخورد نیز آنکه روی و زلف جانان بازیافت
9 هر که زلفش دید کافر شد به حکم وانکه درویش دید ایمان بازیافت
10 طالب درد است عطار این زمان کز میان درد درمان بازیافت