به جان عشق از جلال الدین محمد مولوی غزل 1733

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به جان عشق دانه و دام

1 به جان عشق دانه و دام که عزم صد سفرستم ز روم تا سوی شام

2 نمی‌خورم به حلال و حرام من سوگند به جان عشق که بالاست از حلال و حرام

3 به جان عشق که از جان جان لطیفتر است که عاشقان را عشق است هم شراب و طعام

4 فتاده ولوله در شهر از ضمیر حسود که بازگشت فلان کس ز دوست دشمن کام

5 نه عشق آتش و جان من است سامندر نه عشق کوره و نقد من است زر تمام

6 نه عشق ساقی و مخمور اوست جان شب و روز نه آن شراب ازل را شده‌ست جسمم جام

7 نهاده بر کف جامی بر من آمد عشق که ای هزار چو من عشق را غلام غلام

8 هزار رمز به هم گفته جان من با عشق در آن رموز نگنجیده نظم حرف و کلام

9 بیار باده خامی که خالی است وطن که عاشق زر پخته ز عشق باشد خام

10 ورای وهم حریفی کنیم خوش با عشق نه عقل گنجد آن جا نه زحمت اجسام

11 چو گم کنیم من و عشق خویشتن در می بیاید آن شه تبریز شمس دین که سلام

عکس نوشته
کامنت
comment