-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جان عشق دانه و دام که عزم صد سفرستم ز روم تا سوی شام
2 نمیخورم به حلال و حرام من سوگند به جان عشق که بالاست از حلال و حرام
3 به جان عشق که از جان جان لطیفتر است که عاشقان را عشق است هم شراب و طعام
4 فتاده ولوله در شهر از ضمیر حسود که بازگشت فلان کس ز دوست دشمن کام
5 نه عشق آتش و جان من است سامندر نه عشق کوره و نقد من است زر تمام
6 نه عشق ساقی و مخمور اوست جان شب و روز نه آن شراب ازل را شدهست جسمم جام
7 نهاده بر کف جامی بر من آمد عشق که ای هزار چو من عشق را غلام غلام
8 هزار رمز به هم گفته جان من با عشق در آن رموز نگنجیده نظم حرف و کلام
9 بیار باده خامی که خالی است وطن که عاشق زر پخته ز عشق باشد خام
10 ورای وهم حریفی کنیم خوش با عشق نه عقل گنجد آن جا نه زحمت اجسام
11 چو گم کنیم من و عشق خویشتن در می بیاید آن شه تبریز شمس دین که سلام