- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به گوش آنکه بود بهرهور ز فهمیدن صدای ریختن آبروست خندیدن
2 سفر برون برد از طبع مرد خامیها کباب پخته نگردد، مگر به گردیدن
3 ترا به سختی ایام میکنند آگاه که چشم را سبب بینش است مالیدن
4 ز بیدماغی خود از سلوک اهل زمان به این خوشم که ندارم دماغ رنجیدن
5 ز سطر رشته زنار خواندن این مضمون که: کفر محض بود گرد خلق گردیدن!
6 ز بخل خرج، ره دخل بسته میگردد که شیر پستان کم گردد از ندوشیدن
7 چو گوش تند شنو، چشم داری از مردم؟ چو هست کار تو واعظ، همیشه نشنیدن!