1 بدان خدای که بیرنگ نقش انسان را ز روی قدرت بر سطح آب زد پرگار
2 که تا ز خدمت تو دور مانده ام ناکام مرا نه دیده بخفت و نه بخت شد بیدار
3 کرده آنست که از کرده دوست چون بود زشت حکایت نکنند
4 آه و صد آه که از مخدومان نبود عفو و عنایت نکنند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دگر باره چه صنعت کرد باما سپهر سر کش فرتوت رعنا
2 بیک بازی سوی تحت الثری برد برونق رفته کاری چون ثریا
1 زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
2 توقعست مرا کز مجددات امور خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار
1 زهی ز فر تو سر سبز چرخ مینارنگ ز مقدم تو سپاهان گرفته صد اورنگ
2 خلاصه همه عالم شهاب دین خالص که مثل او ننماید سپهر آینه رنگ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **