- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دل ز دست بیفتاد از تو تن به اندوه فرو داد از تو
2 دل من گشت چو دریایی خون چشم من چشمهٔ خون زاد از تو
3 تا دلم بندهٔ سودای تو شد نیستم یک نفس آزاد از تو
4 چند در خون دلم گردانی طاقتم نیست که فریاد از تو
5 لیک فریاد نمیدارد سود گر زیانیم بود باد از تو
6 تا ز عمرم نفسی میماند خامشی از من و بیداد از تو
7 خامشی به به چنین دل که مراست شرمم آید که کنم یاد از تو
8 در ره عشق تو شادیم مباد گر نیم من به غمت شاد از تو
9 شادمانیم نباشد که مرا کار با درد تو افتاد از تو
10 دل عطار چو درد تو نیافت شد درین واقعه بر باد از تو