تا چند کنیم از تو از شهریار گزیدهٔ غزلیات 157

تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی

1 تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی یک عمر قناعت نتوان کرد الهی

2 دیریست که چون هاله همه دور تو گردم چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی

3 بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر در آرزوی آن که بیابم به تو راهی

4 نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی

5 در فکر کلاهند حریفان همه هشدار هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی

6 بگریز در آغوش من از خلق که گلها از باد گریزند در آغوش گیاهی

7 در آرزوی جلوه مهتاب جمالش یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی

8 یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر شایان گذشت تو مرا نیست گناهی

عکس نوشته
کامنت
comment