گهی که شرح فراقت کنم از خواجوی کرمانی غزل 243

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد

1 گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد شود سیاهی چشمم روان بجای مداد

2 کجا قرار توانم گرفت در غربت که گشته‌ام بهوای تو در وطن معتاد

3 هر آنکسی که کند عزم کعبهٔ مقصود گر از طریق ارادت رود رسد بمراد

4 در آن زمان که وجودم شود عظام رمیم ز خاک من شنوی بوی بوستان وداد

5 مریز خون من خسته دل بتیغ جفا مکن نظر بجگر خستگان بعین عناد

6 بهر چه امر کنی آمری و من مامور بهر چه حکم کنی حاکمی و من منقاد

7 کسی که سرکشد از طاعتت مسلمان نیست که بغض و حب توعین ضلالتست و رشاد

8 بسا که وصف عقیق تو مردم چشمم بخون لعل کند بر بیاض دیده سواد

9 مخوان براه رشاد ای فقیه و وعظ مگوی مرا که پیر خرابات می‌کند ارشاد

10 من و شراب و کباب و نوای نغمهٔ چنگ تو و صیام و قیام و صلاح و زهد و سداد

11 چو سوز سینه برد با خود از جهان خواجو ز خاک او نتوان یافتن برون ز رماد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر