-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد شود سیاهی چشمم روان بجای مداد
2 کجا قرار توانم گرفت در غربت که گشتهام بهوای تو در وطن معتاد
3 هر آنکسی که کند عزم کعبهٔ مقصود گر از طریق ارادت رود رسد بمراد
4 در آن زمان که وجودم شود عظام رمیم ز خاک من شنوی بوی بوستان وداد
5 مریز خون من خسته دل بتیغ جفا مکن نظر بجگر خستگان بعین عناد
6 بهر چه امر کنی آمری و من مامور بهر چه حکم کنی حاکمی و من منقاد
7 کسی که سرکشد از طاعتت مسلمان نیست که بغض و حب توعین ضلالتست و رشاد
8 بسا که وصف عقیق تو مردم چشمم بخون لعل کند بر بیاض دیده سواد
9 مخوان براه رشاد ای فقیه و وعظ مگوی مرا که پیر خرابات میکند ارشاد
10 من و شراب و کباب و نوای نغمهٔ چنگ تو و صیام و قیام و صلاح و زهد و سداد
11 چو سوز سینه برد با خود از جهان خواجو ز خاک او نتوان یافتن برون ز رماد