-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو براستی که قدی زین صفت کراست بگو
2 بجنب چین سر زلف عنبر افشانت اگر نه قصهٔ مشک ختن خطاست بگو
3 فغان ز دیده که آب رخم برود بداد ببین سرشک روانم وگر رواست بگو
4 ز چشم ما به جز از خون دل چه میجوئی وگر چنانکه ترا قصد خون ماست بگو
5 کنون که دامن صحرا پر از گل سمنست چو آن نگار سمن رخ گلی کجاست بگو
6 کجا چو زلف کژش هندوئی بدست آید چو زلف هندوی او گژ نشین و راست بگو
7 چو آن صنوبر طوبی خرام من برخاست چه فتنه بود که آن لحظه برنخاست بگو
8 اگر نه سجده برد پیش چشم جادویش چرا چو قامت من ابرویش دو تاست بگو
9 کدام ابر شنیدی بگوهر افشانی بسان دیدهٔ خواجو گرت حیاست بگو